چرا هر شرکتی به یک مدیر ارشد هم‌راستایی یا (ماهر) نیاز دارد؟

۹ مرداد ۱۴۰۴  ·   زمان مطالعه 4 دقیقه


این مطلب را بر اساس سال‌ها تجربه مشارکت در ساخت و شکلگیری یا رشد کسب و کارهای مختلف به صورت مستقیم و غیر مستقیم نوشته ام.  یکی از چیزهایی که بارها و بارها تجربه کرده و دیده ام  که البته اغلب شرکت‌ها آن را نادیده می‌گیرند این است:

بیشتر کارمندان حتی آدم‌های باهوش، متعهد و سخت‌کوش نمی‌توانند دقیق بگویند شرکت‌شان واقعاً چرا بوجود آمده است!

می‌توانند کارشان را توضیح دهند و ممکن است در انجام آن هم عالی باشند. قدیمی‌ترها حتی می‌توانند تا حدودی تاریخچه شکل‌گیری آن را بیان کنند.

اما اگر از آن‌ها بپرسید:

  • «این شرکت چرا وجود دارد؟»
  • «مأموریت‌اش چیست؟»
  • «هدف نهایی‌تان چیست؟»

اگر از پنج نفرشان بپرسید «یک ارائه آسانسوری ۳۰ ثانیه‌ای از جایی که داری آنجا عمرت را صرف می‌کنی و درآمد کسب می‌کنی برایم بگو»، اغلب یا مکث می‌کنند یا پنج جواب‌ متناقض می‌دهند.

و این فقط یک مشکل ارتباطی نیست. این یک مشکل رهبری‌ است. یک مشکل سیستمی‌ است. و در اصل، یک مسئله‌ی هم‌راستایی (Alignment)‌ است.

مسئول ایجاد هم‌راستایی کیست؟

واقعیت این است که در بیشتر شرکت‌ها، هیچ‌کس واقعاً صاحب هم‌راستایی نیست.

خیلی ها هنوز هم فکر می‌کنند با چند جلسه‌ی معارفه یا یک پاورپوینت استراتژی، هم‌راستایی اتفاق می‌افتد ولی نمی‌افتد.

در نتیجه چه می‌شود؟ آن «چرا» گم می‌شود. مسیر کسب و کار تبدیل به جاده های ناهمسو می‌شود. تیم‌ها تبدیل به جزیزه‌های از هم دور افتاده می‌شوند. و همه اگرچه سرشان شلوغ است و همه اش کار دارند، اما لزوماً در یک مسیر نیستند.

شما اگر مدیری خوش‌شانس باشید، این شکاف را زود می‌بینید. اگر نه، هزینه‌اش را در قالب بی انگیزگی، تأخیر، تعارض، فرسودگی و ریزش نیرو خواهید پرداخت.

معرفی یک نقش حیاتی: مدیر ارشد هم‌راستایی (CAO)

برای همین، معتقدم وقت آن رسیده که یک نقش جدید، جدی و راهبردی در ساختار راهبری کسب‌وکارها ایجاد شود. نقشی که فقط یک کار دارد:

هم‌راستا نگه‌داشتن چشم‌انداز، استراتژی، فرهنگ، و عملیات روزمره شرکت.

اسمی که من برای این نقش جدید پیشنهاد می‌دهم این است: مدیر ارشد هم‌راستایی (ماهر) یا به انگلیسی Chief Alignment Officer (CAO)

«ماهر» باید مطمئن شود که کارمندان فقط کار نمی‌کنند، بلکه هم‌راستا با هدف سازمانی کار کنند. اهمیت نقش ماهر این است که مواظب باشد «چرایی» در شلوغیِ «چگونگی» و «چیستی» گم نشود. نقشی است برای این‌که بین تیم‌ها شکاف نیفتد، و روایت کل شرکت انسجام داشته باشد.

مگر این کار مدیرعامل نیست؟

در تئوری، مدیرعامل این مسئولیت را دارد اما اگر بنیانگذار، خودش، مدیرعامل باشد با توجه به رشد کسب و کار و بالا رفتن مشغولیت‌هایش کم کم نمی‌تواند این هم‌راستایی را ایجاد کند و‌ در نتیجه کار از دستش خارج می‌شود. اگر هم مدیرعامل، غیر از بنیانگذاران باشد که خودش هم به چنین کمکی نیاز بیشتری دارد.

به نظر من این کار، نه وظیفه مدیرعامل است، که درگیر رفع گرفتاری‌ها و رسیدگی به موضوعات روزانه است نه مدیر عملیات، که تمرکزش روی گردش درست امور است و نه منابع انسانی، که گرفتار استخدام و پیداکردن نیروهای مناسب و رفع مشکل و شنیدن غرهای کارکنان است.

مدیرعامل شاید چشم‌انداز را تعیین کند، اما چه کسی آن را زنده نگه می‌دارد؟ چه کسی بررسی می‌کند که برنامه فروش، مسیر محصول و استراتژی استخدام همه یک داستان واحد را بگویند؟ چه کسی مراقب است که شاخص‌هایی که می‌سنجیم، واقعاً با فرهنگ و استراتژی‌مان هم‌راستا باشند؟

در بعضی شرکت‌ها، مدیر داخلی ممکن است بخشی از این کار را انجام دهند. اما ایجاد هم‌راستایی چیزی نیست که به صورت یک کار حاشبه‌ای و موردی اتفاق بیفتد.

فرد مسئول آن باید عنوان داشته باشد. باید جایگاه داشته باشد. این کار باید بخشی از مسئولیت رسمی یک فرد در تیم رهبری باشد.

مدیر ارشد هم‌راستایی دقیقاً چه‌کار می‌کند؟

CAO یا ماهر به نظر من صرفا یک سخنران انگیزشی داخلی نیست بلکه او باید یک «سیستم‌نگر»، یک «تحلیلگر الگوها» و یک «هماهنگ‌کننده سازمانی» باشد.

او باید بتواند سؤال‌های سختی بپرسد، مانند:

  • آیا تیم‌های ما تعریف مشترکی از موفقیت دارند؟
  • آیا OKRهای ما هم‌راستا با ماموریت و چشم‌اندازمان هستند یا فقط لیستی از اهداف موازی‌اند؟
  • آیا کارمندان می‌دانند نقش‌شان دقیقاً در کجای مسیر استراتژیک قرار دارد؟
  • آیا ارزش‌های سازمان در استخدام، ارتقا و رهبری، واقعاً جاری هستند؟

او کسی است که وقتی شرکت دارد مسیر منحرف می‌شود (که اغلب هم پیش می‌آید!)، بار بازتنظیمی افراد و شرکت را به دوش می‌کشد و بازگشت به مسیر درست را تسهیل می‌کند.
او برنامه‌ها و جلسات کوچک و یا عمومی مانند جلسه‌های بازنگری، ریرو، و هم‌اندیشی‌های تیمی را طراحی می‌کند تا شفافیت و هم‌راستایی تقویت شود و مهم‌تر از همه، او نگهبانِ زنده ماندنِ «چرایی» سازمان است، البته نه به‌عنوان شعار، بلکه در سطح تجربه‌ی واقعی کارمندان.

اگر CAO نداشته باشیم چه می‌شود؟

وقتی در سازمان شما کسی این نقش را ایفا نمی‌کند، این‌ها اتفاق می‌افتد:

  • سرعت از بین می‌رود
  • وضوح از بین می‌رود
  • اعتماد از بین می‌رود
  • تیم‌ها سخت کار می‌کنند، اما در مسیرهای جداگانه.
  • رهبران مدام باید همه چیز را تکرار کنند، چون هیچ چیز در ذهن‌ها نمی‌نشیند.

و ناگهان کسی می‌گوید:
«انگیزه‌ام رو از دست دادم»، یا «تمرکز ندارم»، یا «نمی‌دونم دیگه داریم چی کار می‌کنیم…»

ریشه این مشکل، هم‌راستا نبودن است و می‌توان جلویش را گرفت.

جمع‌بندی

همانطور که اشاره کردم، هم‌راستایی یک پروژه نیست. یک ارائه پاورپوینتی در یک جلسه‌ی انگیزشی نیست. هم‌راستایی، یک مهارت رهبری مداوم است که در دنیای پرشتاب، مبهم و پیچیده‌ی امروز، لازم است یک نفر باشد که به‌طور مشخص مسئول این موضوع باشد.

این را هم اضافه کنم که مدیر ارشد هم‌راستایی، یک نقش تجملی نیست. یک نقش عملیاتی و راهبردی در سطح بالاست و در بسیاری از شرکت‌ها، می‌تواند همان قطعه‌ای پازلی باشد که همیشه گم بوده.

همه ما وقت زیادی را صرف افزایش سرعت و بهره‌وری می‌کنیم اما شاید مزیت رقابتی واقعی، نه در سرعت، بلکه در جهت‌گیری مشترک و هم‌راستایی نهفته باشد.

ادامه این گفتگو…

من در حال بررسی نمونه‌های واقعی پیاده‌سازی یا شکست هم‌راستایی در استارتاپ‌ها و سازمان‌های مأموریت‌محور هستم. اگر این ایده برایتان آشناست، یا خودتان تجربه‌اش را دارید، خوشحال می‌شوم شنونده‌تان باشم. نظر، تجربه یا ایده‌تان را همین‌جا یا در پیام خصوصی با من به اشتراک بگذارید. شاید بتوانیم کمک کنیم تا تیم‌ها بهتر، هم‌راستاتر و موفق‌تر باشند.

 

شما هم نظرتان را بیان کنید:

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. موارد الزامی با * نشانگذاری شده اند.

*

*