۱۴ دی ۱۳۹۹  ·   زمان مطالعه 6 دقیقه

زندگی یک کارآفرین چه شباهتی با هفت خان رستم دارد؟


امروزه بسیاری از اندیشمندان، کارآفرینی را یک سبک زندگی می نامند یا بهتر است بگوییم یک راه و روش برای زندگی کردن.

برای برخی از آدم ها افتادن در این راه یک انتخاب شخصی است و برای برخی ناخواسته است. در هر صورت، آغاز راه برای یک کارآفرین واقعی، عدم پذیرش شرایط موجود (وضعیت نامطلوب) و تلاش برای بهتر کردن شرایط (خلق وضعیت مطلوب) می باشد.

تلخی و بدی شرایط موجود یک کارآفرین می تواند از تجربه زیسته او و یا مشاهده اطرافیانش (خانواده، همسایگان، همشهریان، هموطنان و هم نوعانش) سرچشمه گرفته باشد.

کارآفرین تلاش می کند پلی بین وضعیت نامطلوب فعلی و وضعیت مطلوب آینده بسازد. او برای این کار باید مسائل و مشکلات ریشه ای بوجود آورده وضعیت نامطلوب را خوب بشناسد و نیازها، دغدغه ها و ترس های کسانی که تحت تاثیر آن قرار گرفته اند را خوب درک کرده باشد.

یک کارآفرین در این راه با دشواری ها، سردرگمی ها و مشکلات زیادی مواجه می شود. آدم های مختلفی را ملاقات خواهد کرد و بسیاری که به وضعیت موجود عادت کرده اند یا از آن سود می برند از او ناامید و ناراحت خواهند شد. تغییر دادن دیدگاه مردم از طریق یک راه حل جدید و نوآورانه کار آسانی نیست. در بسیاری از زمان های شکست با خود درباره تصمیمی که گرفته است فکر می کند و در مواجه با دشواری ها دچار تردید می شود. با کسانی برخورد می کند که او را در این راه حمایت می کنند، یا به نوعی از باور به خود می رسد که در نتیجه به راه خود ادامه می دهد تا به موفقیت دست پیدا کند.

از این نظر می توان یک مشابهت ساختاری و مفهومی میان زندگی یک کارآفرین با سفر قهرمانی جوزف کمبل مشاهده نمود. جالب است بدانید بسیاری از فیلم ها، سریال ها، رمان ها و بازی های رایانه ای معروف و پرفروش، دارای ساختار داستانی سفر قهرمان هستند.

آقای جوزف کمبل سالیان زیادی را صرف مطالعه افسانه ها و اسطوره های فرهنگ های مختلف دنیا کرد و بر اساس نظرات کارل یونگ با طرح کهن الگوی سفر قهرمان، عرصه ای جدید در بررسی کهن الگوها، پدید آورد. او متوجه شد که میان داستان های اساطیری همه فرهنگ ها یک ساختار مشابه وجود دارد و نام آن را سفر قهرمان گذاشت که در کتاب مشهور و اثرگذار خود با عنوان «قهرمان هزار چهره» این موضوع را به طور مفصل مطرح کرده است.

برای نمونه هفت خوان رستم در شاهنامه نیز دارای همین شباهت هاست. در این هفت خوان، رستمِ قهرمان با اجابت ندای فراخوان زال برای نجات سرداران ایران، پای در سفری به غایت دشوار می نهد و با گذر از مراحلی هفت گانه، ضمن موفقیت در ماموریت خود و کسب مواهب مادی، به نوعی خودشناسی و کمال معنوی نائل می شود.

بر اساس یافته های کمبل، یک قهرمان داستان های اساطیر، در یک راه ناشناخته برای رسیدن به یک هدف متعالی گام می نهد. به اعتقاد من،‌ یک کارآفرین واقعی هم همینطور است. بنابراین دانستن گام های مختلف سفر قهرمانی می تواند به ما کمک کند با تطبیق آن با زندگی کارآفرین، درک بهتری از سفر یک کارآفرین بدست آوریم.

سفر قهرمانی کارآفرین

شروع داستان و فراخوان ماجراجویی

هر کارآفرین راه خود را در دنیای آشنای فعلی یا به عبارتی، بازارهای موجود شروع می کند.

این بازار توسط گذشتگان ایجاد شده است و قوانین و مقررات خاص خود را دارد. اما ناگهان اتفاقی در زندگی او رخ می دهد که باعث می شود برخلاف دیگران، ذهنش را از گرفتاری های وضعیت موجود رها کند و آینده ای بهتر را تصور کند. این اتفاق می تواند در اثر تجربه های تلخ زندگی خود او یا اطرافیان یا عزیزانش بوجود آمده باشد و به عبارتی از درونش بجوشد.

بی توجهی به فراخوان (ندای درون)

در گام بعد باید راحتی دنیای آشنا را کنار بگذارد و از کنج راحتی و حاشیه امن خود بیرون بیاید و به ندای درون خود پاسخ دهد. معمولا قهرمان ابتدا به آن اعتنایی نمی‌کند. این عدم اعتنا، ممکن است علت‌های مختلفی داشته باشد که به سبب آن‌ها، قهرمان نمی‌خواهد شرایط فعلی زندگی اش را تغییر دهد.

کارآفرین با خوش بینی شروع می کند به برداشتن گام های اول و تصور کردن دنیایی بهتر که با آنچه که در گذشته بوده و اکنون هست متفاوت است. البته این یک گام دشوار است و خیلی ها حاضر نیستند آن را امتحان کنند. خیلی ها هم دو دل می مانند و مطمئن نیستند از اینکه می خواهند ادامه دهند یا نه.

پذیرش دعوت و ملاقات با منتور

وقتی که قهرمان دعوت را پذیرفت، یک راهنمای ماورایی بر او ظاهر می‌شود. معمولا این مرشد طلسم‌هایی به او می‌دهد که بعدها در ماجراجویی‌ها، به کمک قهرمان می‌آیند. در زندگی یک کارآفرین، این مرشد همان منتور است که راه های مشابه را پیموده است، بارها شکست خورده و بارها موفق شده است. راه را از چاه می شناسد و با گفتن جمله ای ممکن است زندگی کارآفرین را متحول کند.

البته منتور یا مرشد، در کار کارآفرین دخالت مستقیم نمی کند و او را همراهی نمی کند اما به او کمک می کند بهترین ویژگی ها و توانمندی های شخصیتی که در درونش پنهان است را کشف کند.

گذر از آستانه دنیای آشنا به دنیای ناشناخته

در اینجاست که کارآفرین با حمایت ذهنی و انگیزشی منتور خود به این باور درونی می رسد که تصمیمش را بگیرد و از دو دلی ها به قاطعیت برسد. و این یعنی از آستانه دنیای آشنا به دنیای ناشناخته گذر کرده است.

گام بعدی پس از ورود به دنیای ناشناخته درک آن است که دیگر راهی برای بازگشت نیست. در این شرایط کارآفرین به دنبال آن می رود که تصورات و ایده هایش را اجرا کند. و مردم را به کمک ایده و راه حل به این دنیای ناشناخته و احتمالا بهتر بکشاند.

آزمون ها، دوستان و دشمنان

مانند قهرمان اصلی داستان ها، کارآفرین با روبرو شدن با چالش ها و مشکلات و آزمون های مختلفی روبرو می شود، بارها شکست می خورد، تا چیزهای جدید کشف کند و به موفقیت هایی برسد. در گام بعد، در جاده آزمون ها و وسوسه ها، تیم کاری اش را تشکیل می دهد، پذیرندگان آغازین به او مراجعه می کنند، شرکای کلیدی پیدا می کند.

رفتن به لانه اژدها

همچنین با رقبای قوی تر از خود روبرو می شود. البته گرفتاری هایی مانند مشتریان ناراضی، مشکلات تیمی، قوانین و مقررات کهنه، بروکراسی فرسایشی، و کمبود منابع هم سر راهش قرار می گیرند. او دچار سرخوردگی، رنج و شکست می شود. تمام دنیا را در مقابل خود می بیند و دچار افسردگی و ناامیدی شدید می شود چرا که همه آن هایی که می خواهد وضعیت موجود را حفظ کنند در مقابلش قرار گرفته اند.

در ادامه اوج داستان قهرمان اسطوره ای و یک کارآفرین رقم می خورد.

کارآفرین در این راه با حامیان جدیدی آشنا می شود و دوستان و همکاران خوبی می یابد، و اگر به کمک آن ها با موفقیت از این آزمون ها و گرفتاری ها بیرون بیاید، گرگ باران دیده می شود، به یک فرد نترس و با اعتماد به نفس تبدیل می شود و به جنگ مشکلات و رقبای بزرگتر می رود.

مواجه با اژدها (آزمون سخت)

چالش آخر یا همان غول مرحله آخر، آن چیزی است که اگر کارآفرین بتواند شکستش دهد می تواند به ایده آلش برسد. اگر کارآفرین یا همان قهرمان داستان ما این چالش نهایی را با موفقیت پشت سر بگذارد دچار تحول عمیقی می شود و به یک آدم کاملا جدید تبدیل می شود،‌ انگار که از نو به دنیا آمده باشد.

بدست آوردن گنج

در این حالت، به راهی که پشت سر گذاشته است نگاه می کند، به موفقیت هایی که بدست آورده، و دنیای جدیدی که ساخته است. در پایان داستان، با موفقیت به جایی که شروع کرده بود بر می گردد و درک می کند که او دیگر آن آدم سابقی که از آنجا شروع کرده است نیست.

از نو زاده شدن (تجدید حیات) و بازگشت با دستاورد بزرگ به نقطه شروع

دیدگاه او و چشم اندازش بزرگتر و وسیع تر شده است، در خودش توان انجام کارهای بزرگتر و روبرو شدن با چالش های دشوارتر را می بیند و به این ترتیب، این داستان با گام نهادن او در یک راه جدید، ادامه پیدا می کند.

تفاوت یک کارآفرین با یک تاجر یا مدیر کسب و کار این است که یک کارآفرین به دنیاهای ناشناخته گام می گذارد تا وضعیت بهتری برای خود و همنوعانش خلق کند در حالی که یک تاجر یا مدیر کسب و کار به فکر بیشتر کردن حجم بازار و سود کسب و کارش است.

نوبت شماست

نظر شما درباره این بررسی تطبیقی میان سقر قهرمان و رندگی یک کارآفرین چیست؟ چه مشابهت هایی در آن در زندگی خودتان تجربه کرده اید؟ الان در کدام مرحله هستید؟

 

شما هم نظرتان را بیان کنید:

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. موارد الزامی با * نشانگذاری شده اند.

*

*