دستاورد یا تأثیرگذاری: محرک و مشوق کارآفرینان بزرگ کدام است؟

۱۶ خرداد ۱۴۰۳  ·   زمان مطالعه 9 دقیقه


سرچشمه‌ی خوشحالی و رضایت واقعی زندگی در نوآوران و کارآفرینان کجاست؟

چه چیزی واقعا موتور محرک کارآفرینان بزرگ بوده است؟ آیا دفتر کار شیک، حساب بانکی پر از پول، یا به به و چه چه‌های بی‌پایان اطرافیان؟ بله شاید در ابتدای راه، این‌ها محرک‌ها و مشوق‌های بسیاری از کارآفرینان و نوآوران موفق بوده است اما برای بسیاری از آنان، آتشی که مسیرشان رو روشن می‌کند با گذشت زمان دچار تغییر می‌شود.

کارآفرینی را اغلب به عنوان راهی سریع برای رسیدن به ثروت، جایگاه اجتماعی و موفقیت می‌شناسند. ساختن یک کسب و کار موفق قطعا می‌تواند به همراه خودش اعتبار، پاداش مالی و رضایت شخصی بیاورد. اما، کارآفرینان کارکشته می‌دانند که تحقق واقعی خوشبختی و رضایت از خود، در تأثیری‌ست که بر جامعه می‌گذارند. در این نوشته، با الهام از تجربیات بزرگان این راه، و بر اساس تجربه شخصی خودم، به بررسی دوگانه‌ دست‌آورد و اثرگذاری پرداخته‌ام تا ببینیم در گذر تاریخ، کدامیک مشوق و محرک اصلی کارآفرینان بزرگ بوده است.

یک تجربه شخصی

در ابتدای مسیری که من در کارآفرینی طی کردم، مانند هر تازه کار دیگری، من تشنه‌ی اعتبار و کسب درآمد بودم. می‌خواستم خودم را به خانواده، دوستان و اطرافیانم ثابت کنم. و در این راه تا اندازه قابل قبولی به این چیزها دست پیدا کردم و البته که رسیدن به آن اهداف لذت‌بخش بود، اما پس از گذشت چند سال، و دست و پنچه نرم کردن با مشکلات و چالش‌های زیاد، حس می‌کردم که این‌ها کافی نیستند. برای من، موفقیت اصلی، به چیزی فراتر از پول و تشویق و تبریک دیگران بدل شده بود. شادی واقعی برای من، در دیدن اثرات مثبت کارها‌یم روی دیگران معنی پیدا کرده بود.

جرقه‌ی اولیه: موفقیت (دستاورد)

بسیاری از کارآفرینان، در ابتدا با انگیزه‌ی دستیابی به موفقیت پا به این عرصه می‌گذارند. من کاملا می‌توانم این حس را درک کنم. وقتی برای اولین بار قدم به دنیای کارآفرینی گذاشتم، کسب جایگاه اجتماعی و موفقیت مالی، ستاره‌های رهنمای من بودند. آن حس «رسیدن به قله» و «دیده شدن» توسط اطرافیان، انگیزه‌ی قدرتمندی بود. راستش را بخواهید، امنیت مالی هم خیلی مهم بود و هنوز هم هست. برای بسیاری، موارد زیر جرقه‌ی اولیه را می‌زنند:

شهرت و جایگاه اجتماعی: به دست آوردن توجه و احترام خانواده، همکاران و جامعه، می‌تواند تاییدی باشد بر تلاش‌های ما و به سنجه‌ای قابل لمس از موفقیت تبدیل شود. برای نمونه، کسب مقام اول در فلان مسابقه یا معرفی شدن تو یه نشریه‌ی معتبر
پاداش‌ مالی: موفقیت مالی، سنگ بنای یک کسب و کار است. امنیت و توانایی برای داشتن رفاه نسبی در زندگی و هم‌زمان، سرمایه‌گذاری دوباره روی ایده‌ها و چشم‌انداز خود، انگیزه‌‌دهنده‌های قدرتمندی هستند.
رضایت شخصی: زدن هدف هایی که در اول سخت به نظر می‌رسند، مثل اهداف فروش یا ارائه محصول به بازار، حس عمیقی از عزت نفس و غرور شخصی به همراه دارد.

تحول به سمت تأثیرگذاری

اما پس از مدتی، در زندگی هر کارآفرین بزرگ اتفاقی رخ می‌دهد که همان چیزی که کارآفرینان بزرگ را از کارآفرینان معمولی جدا می‌کند. جایی در مسیرشان، اوضاع عوض می‌شود. تایید بیرونی کم کم بی‌معنی می‌شود و اصولا هر انگیزه و محرکی که در بیرون از فرد هست رنگ می‌بازد. این معمولا با بالا رفتن سن و مواجه با ترس از مرگ، همزمان با فراغت ناشی از نگرانی‌های اولیه انسانی و امنیت اقتصادی همراه است. در جایی آن کارآفرین به خود می‌آید و می‌بیند کم و بیش به چیزهایی که می‌خواسته رسیده است اما هنوز از ته دل خوشحال نیست. آن چیزهایی که زمانی چراغ شور و اشتیاقش رو روشن می‌کردند، دیگر کارآیی ندارند. در این نقطه مهم از زندگی، کارآفرینان به دو دسته تقسیم می‌شوند، آن‌هایی که بیرون خود دنبال عواملی دیگر برای حس کردن دوباره آن شور و شوق اولیه می‌گردند و آن‌هایی که در درون خود دنبال آن هستند.

معمولا آن‌هایی که در بیرون از خود دنبال محرک می‌گردند، نیاز به توجه‌ها و تایید‌های بزرگ‌تر، و موفقیت اقتصادی خیلی بیشتر، می‌روند. و برخی از آنان در این راه چنان دچار عطش می‌شوند که برای رسیدن به آن سرچشمه زندگی‌بخش، دست به هر کاری می‌زنند حتی کارهای خلاف و غیرقابل تصور، غافل از اینکه آن چیزی که می‌بینند سرابی بیش نیست.

اما آن‌هایی که در خود به دنبال راه‌حل می‌گردند – که البته این نیاز به زمینه‌های فکری و تربیتی پیشین دارد –
به جنبه‌های جدیدی از انسان‌بودگی خود پی می‌برند که تا حالا به آن دست پیدا نکرده بودند. در این زمان، انگار پاسخ‌ همه پرسش‌هایشان را پیدا کرده‌اند. با خود به صلح می‌رسند و هر چه بیشتر در خود فرو می‌روند و می‌کاوند، دنیای اطراف خود را هم بهتر درک می‌‌کنند.

برای من، این تغییر مهم آن‌جایی رخ داد که درک کردم، چیزی که حالم را خوب می‌کند همان است که اثرگذاری مثبت روی زندگی مردم داشته باشم. آن موقع بود که خوشبختی واقعی را کشف کردم. و به اعتقاد من، این یک ویژگی مشترک بین کارآفرینان موفق است: تمایل به خلق چیزی با معنا.

کارآفرینی که راه دوم را انتخاب کرده است هرچه پیش می‌رود راه بر او آشکارتر می‌شود و با روشن شدن مسیر، تمرکز او از دستاوردهای شخصی به تأثیرگذاری گسترده‌تر تغییر می‌کند:

  • ایجاد تغییر: درک این موضوع که کار شما می‌تواند زندگی‌های مردم را بهبود ببخشد، مشکلات رو حل کند یا به پیشرفت‌ جامعه کمک کند، به یه انگیزه‌ی مهم تبدیل می‌شود.
  • ماندگاری در درازمدت: اگر چه دستاوردها با خود هیجان به همراه دارند، ایجاد تأثیری ماندگار، رضایت و هدفی عمیق‌تر و پایدار به ارمغان می‌آورد.
  • ساختن میراث: کارآفرینان آرزوی ایجاد چیزی ماندگار دارند، چیزی که پس از آن‌ها هم ادامه پیدا کند و نامشان را جاودانه کند و به نسل‌های آینده سود برساند. چیزی که به آنباقیات صالحات هم گفته می‌شود.

پیدا کردن تعادل

نکته‌ مهم و زیبا در این موضوع این است که در این دوگانه دستاورد در برابر اثرگذاری، یک جواب همه‌پسند وجود ندارد. اینکه چه مقدار از هر کدام از این‌ها یه سفر شخصیِ شکل گرفته بر اساس ارزش‌ها و اهداف شماست. اما می‌توان به چند مدل فکری برای اندیشیدن در این باره اشاره کرد. نکته مهم این است که مدلی که استفاده می‌کنید باید همزمان به دنبال ایجاد هر دو ارزش اجتماعی (تاثیر قابل اندازه‌گیری) و ارزش اقتصادی (درآمد) است.

در این راستا، سه مدل کسب و کار اصلی برای تاثیرگذاری اجتماعی وجود دارد:

۱. اشتغال‌محور (Employment-based):
این مدل، جزو رایج‌ترین مدل‌هایی است که انجام شده است. اغلب کارآفرینانی که دنبال تاثیر اجتماعی هستند در ابتدای این راه جدید، به این مدل روی می‌آورند. آن‌ها سعی می‌کنند تا جای امکان افراد به حاشیه‌رانده‌شده جامعه را شناسایی و برای آن‌ها شغل ایجاد کنند چه در کسب و کار خود چه در کارهای دیگر، و به این ترتیب برای آنان درآمد پایدار ایجاد کنند.

در این مدل هدف پاسخگویی به نیازهای اشتغال در جامعه است که از طریق مدل‌های کسب و کار سنتی برآورده نمی‌شوند. و استراتژی مربوط به آن، استخدام افرادی است که موانعی برای اشتغال دارند. یک استراتژی دیگر، توزیع بخشی از سود ناشی از کسب‌وکار در میان کارگران همان کسب‌وکار است.

نمونه‌های رایج آن کافی‌شاپ‌ها، شرکت‌های کترینگ، خدمات ترجمه، مراکز بازیافت زباله‌های الکترونیکی، مشاغل با نیاز بالا به نیروی کار و تعاونی‌های کارگری و غیره هستند. برای مثال، یک چاپخانه یا شرکت نشر، به آموزش جوانان در معرض خطر می‌پردازد و آن‌ها را برای بیرون رفتن از خیابان و ورود به بازار کار در حوزه نشر آماده می‌کند. آن‌هایی که بهتر از دیگران عمل کرده‌اند را خودش استخدام می‌کند و تلاش می‌کند برای دیگران هم فرصت‌های شغلی ایجاد کند.

۲. مأموریت‌محور (Mission-based):
پرسش مهمی که باید به آن نگاه کرد این است که آیا هسته‌ی اصلی کسب و کار شما می‌تواند تغییرات مثبتی در جامعه ایجاد کند؟ تعهد شرکت Patagonia به کنشگری زیست‌محیطی مثال بسیار خوبی است. آن‌ها از مواد بازیافتی استفاده می‌کنند و در کل زنجیره‌ی تامین خودشان از شیوه‌های پایدار حمایت می‌کنند.

در این مدل هدف، پیشبرد یا دستیابی به یک مأموریت خاص زیست‌محیطی، اجتماعی و یا فرهنگی است. استراتژی آن ارائه محصولات و یا خدماتی که به تحقق مأموریت کسب و کار کمک می‌کنند.

نمونه‌های رایج این مدل: بازارهای کشاورزان، اشتراک خودرو، تعاونی‌های مسکن، تولید انرژی‌های تجدیدپذیر، تئاترهای اجتماع‌محور، تعاونی‌های تامین مواد غذایی، مهدکودک‌های اشتراکی، تعاونی‌های اعتباری.

برای مثال یک انجمن آموزشی را در نظر بگیرید که با همکاری یک دانشگاه یا موسسه آموزش عالی، یک برنامه آموزشی با مدرک معتبر را ارائه می‌دهد که دانشجویان را برای یادگیری بیشتر در مورد فرهنگ و هنر و تاریخ یک منطقه و همچنین زیست‌شناسی منحصر به فرد آن منطقه کم برخوردار اما دارای پتانسیل‌های بالا، ترغیب کند. علاوه بر یادگیری دانشجویان، این برنامه تأثیر اقتصادی مهمی برای آن منطقه‌ دورافتاده دارد.

۳. سودمحور (Profit-based):
اساس اندیشه‌ای این مدل بر پایداری و مانایی استوار است. بدین روی، هدف نهایی،‌ کمک به پایداری مالی یک سازمان اجتماعی است و استراتژی آن گرد‌آوری پول برای یک مانایی اقتصادی آن مجموعه است. شرکت Warby Parker، که عینک‌های مُد روز و مقرون‌به‌صرفه تولید می‌کند، از موفقیت خودش برای ارائه خدمات مراقبت از چشم در جوامع کم‌برخوردار استفاده می‌کند.

نمونه‌های رایج: فروشگاه‌های دست دوم، فروشگاه‌های هدیه در موزه‌ها، اجاره املاک و مستغلات، و اردوها و سالن‌های ورزشی و غیره است. برای نمونه یک کسب و کار یا سازمان غیرانتفاعی، که فضای اضافی در ساختمان خود دارد آن را به فضای کاری مشترک تبدیل می کند و آن اجاره می‌دهد تا از درآمد حاصل از اجاره، هزینه‌های برنامه‌های تاثیر اجتماعی مورد نظر خود را پوشش دهد.

از کارآفرینان بزرگ الهام بگیرید

دیدن مسیر رشد و تحولات در کارآفرینان بزرگ همواره الهام‌بخش است. برای نمونه ایلان ماسک در ابتدا با انگیزه کسب درآمد و شهرت، Zip2 و PayPal را راه‌اندازی کرد اما پس از اینکه درآمد خیلی خوبی از فروش سهام‌خود در این استارت‌آپ‌ها کسب کرد، دچار تغییر دیدگاه به سوی تأثیرگذاری شد. او شرکت تسلا را راه‌اندازی کرد که استفاده از انرژی پایدار را ترویج می‌کند، و همزمان اسپیس‌ایکس را شروع کرد که به دنبال قابل‌دسترس کردن سفر به فضا و حتی تضمین بقای بشر در آینده است.

اپرا وینفری موفقیت اپرا به‌عنوان مجری تاک‌شو انکارناپذیر است، اما تأثیرش فراتر از آن است. بنیاد اپرا وینفری با آموزش، زنان و کودکان رو در سطح جهانی توانمند می‌کند.

بیل گیتس که با راه‌اندازی و رشد مایکروسافت، به یکی از ثروتمندترین افراد دنیا تبدیل شد. سال‌ها بعد از سمت‌های خود در این شرکت استعفا داد و مدیریت آن را به نسل مدیران جوان‌تر سپرد و تمرکزش را بر روی بنیاد Bill & Melinda Gates گذاشت. بنیاد غیرانتفاعی‌ای‌ که با بیماری‌ها، فقر، از طریق سرمایه‌گذاری، نوآوری و آموزش مبارزه می‌کند.

یک نسبت طلایی: ایجاد تعادل بین موفقیت و تأثیرگذاری

کارآفرینان بزرگ به یه تعادل پویا بین دستیابی به موفقیت و ایجاد تأثیرگذاری می‌رسند. این تعادل همیشه ۵۰/۵۰ نیست، بلکه با توجه به رشد شما، بلوغ کسب و کارتان و با نیازهای جامعه، تطبیق پیدا می‌کند. برای اینکه بتوانید به چنین تعادلی در زندگی برسید به موارد زیر توجه کنید:

به‌هم‌پیوستگی اهداف: تأثیرگذاری در خودش اغلب با رسیدن به موفقیت‌هایی و دستاورد همراه است. برای نمونه توسعه‌ یک محصول که به یک نیاز مشخص در جامعه پاسخ می‌دهد، هم می‌تواند موفقیت مالی به همراه بیاورد و هم خیر اجتماعی داشته باشد.

موفقیت پایدار: تمرکز صرف روی سود مالی بدون در نظر گرفتن تأثیرگذاری می‌تواند به شیوه‌های ناپایدار منجر بشود. برعکس، اولویت دادن به تأثیر بدون در نظر گرفتن دوام مالی می‌تواند منجر به شکست بشود. برای همین، تعادل کلیدی است.

از تحول در انگیزه‌هایتان نگران نشوید: به این نکته توجه کنید که انگیزه‌های شما به احتمال زیاد در طول زمان تغییر می‌کند. سرمایه‌گذاری‌های اولیه کارآفرینان شاید بیشتر بر روی رسیدن به موفقیت و امنیت مالی باشد اما کم کم کسب‌وکارهای جاافتاده آنان می‌توانند بیشتر روی تأثیرگذاری تمرکز کنند.

تحول کارآفرینی در شما

اینکه به انگیزه‌های خودتان شک دارید، هیچ ایرادی ندارد و حتی می‌توان گفت لازم و خوب هم هست! این نشان می‌دهد که شما در مسیر تبدیل شدن به یک کارآفرین واقعا تأثیرگذار قرار دارید. در اینجا پرسشی که می‌تواند در ادامه راه به شما کمک کند را آورده‌ام:

  • تأثیرگذاری خودتان را تعریف کنید: برای حل چه مسائلی شور و شوق دارد؟ موفقیت شما چگونه بر روی زندگی‌ دیگران اثر مثبت می‌گذارد؟
  • معیار پیشرفت شخصی‌ و کسب‌وکارتان چیست؟ فقط روی معیارهای مالی تمرکز نکنید. تغییرات مثبتی را که در کنار رشد کسب و کارتان ایجاد می‌کنید، دنبال کنید.
  • الگو و سرمشقی برای خودتان بیابید: به دنبال کارآفرینانی باشید که به طرز ماهرانه‌ای بین دستاورد و تأثیرگذاری تعادل برقرار می‌کنند. از مسیری که آنان طی کرده‌اند یاد بگیرید.

نتیجه‌گیری

محرک و مشوق کارآفرینان بزرگ، ترکیبی از دستاورد (موفقیت) و تأثیرگذاری است. جرقه‌ی اولیه شاید جایگاه اجتماعی یا ثروت باشد، اما انگیزه‌ی عمیق‌تر در آنان از ایجاد تفاوت معنادار می‌آید. درک این گذار از دستاورد به تأثیرگذاری به کارآفرینان کمک می‌کند تا با هدفمندی و رضایت مسیرشان را طی کنند.

بیایید این گفتگو را ادامه بدیم. تجربیات و افکار خودتان را تو بخش نظرات پایین به اشتراک بگذارید. چه چیزی شما را به عنوان یک کارآفرین به جلو هل می‌دهد؟

شما هم نظرتان را بیان کنید:

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. موارد الزامی با * نشانگذاری شده اند.

*

*