به اغلب افرادی که می گویند یک ایده خوب داریم اما نمی دانیم از کجا شروع کنیم می گویم: یک نمونه اولیه و خیلی ساده از آن بسازید. فورا می پرسند: اگر همچین نمونه ای بسازم یعنی خوبه؟ ایده ام جواب میده؟ می گویم: نه لزوما، این را می سازید تازه ببینید کسی به آن اهمیتی نشان می دهد یا نه. کسی آن را میخواهد یا نه. و سوال بعدی فورا این است که نمونه اولیه یعنی چطوری؟ چه چیزهایی داشته باشه؟
و اینجاست که به اصطلاح MVP اشاره می کنم که مخفف Minimum Viable Product است.
مدتی پیش در یکی از رویدادهای آموزشی یکی از دوستان فعال در حوزه آموزش استارتاپ ها مثالی از MVP را مطرح کردند که به نظرم خیلی راهگشا نبود. در جاهای دیگر هم مشاهده کردم که تعاریف و مشخصات و مختصات کاملی از یک MVP درست ارائه نمی شود. در ادامه تلاش خواهم کرد نواقص تعاریف و مثال های مصطلح در کلاس های استارتاپی را اشاره کنم تا یک تعریف درست از این پدیده مهم در زندگی هز کسب و کار نوآورانه و نوپایی بدست آید.
تعریفی که قصد دارم ارائه کنم ناظر بر اساس اقتصاد یعنی عرضه و تقاضاست. در این فضا، هر آنچه که بازار بخواهد مد نظر است نه آنچه که ما فرض کرده ایم و یا حدس زده ایم. بنابراین باید روش علمی را داشت که این حدسیات و فرضیات را ارزیابی کنیم و بسنجیم. یکی از این روش ها این است که آنچه که فکر می کنیم و پیش فرضمان است را در ارتباط مستقیم با مشتری احتمالی بسنجیم و عکس العمل او را بررسی کنیم. برای اینکار، یک نمونه اولیه می سازیم. نمونه ای که قطعا به دلیل زمان و هزینه کم، کامل نیست و ایراداتی دارد (البته منظور این نیست که زشت باشد) ولی باید آن کار اصلی که ادعایش را داریم تا اندازه ایی که مشتری درک کند، انجام دهد.
آقای استیو بلنک MVP را اینطوری تعریف می کند: « MVP کوچکترین و خلاصه و جمع و جورترین مجموعه ممکن از ویژگی های است که به عنوان یک محصول مستقل کار می کند، و لااقل، مساله (نیار) “اصلی” را می تواند رفع کند و ارزش محصول را به نمایش بگذارد. »
اشتباهات مصطلح درباره MVP:
۱. MVP همان پروتوتایپ است
برخی از دوستان MVP را با Prototype یکی در نظر می گیرند در حالیکه تفاوت های ذاتی دارند.Prototype یک نمونه اولیه ساخته شده از ایده شماست با این هدف که به افرادی که میخواهید عضو تیمتان کنید یا اگر مثلا پدر و مادر شما کنجکاو بودند که بچه ما دارد چکار می کند آن را نشان بدهید و بدون توضیح زیادی، طرف مقابل ایده ای از کاری که قرار است در آینده انجام دهید داشته باشد.
در مقابل، MVP نمونه ای از محصول است که همزان که تیم ایده را چکش کاری می کند، و بعد از اینکه پروتوتایپ ها را کنار گذاشتند شروع می کنند به ساختن. MVP آن نمونه ای از محصول است که عملکرد اصلی و به قول معروف، جانمایه ایده شما را در خود دارد و حداقل آن مورد، کار هم می کند. مخاطب MVP مشتریان احتمالی هستند تا آن جانمایه ایده را ببینند و بررسی کنند آیا در مسیر رقع «نیازی» که شما تشخیص داده اید دارند، قرار دارد؟ یا نه؟ و به شما فیدبک بدهند.
اضافه بر آن، به ویژه در نرم افزارها، Prototype بیشتر با استفاده در UI طراحی می شود ولی وقتی کار جدی تر شد، MVP ساخته می شود که فقط UI نیست بلکه Backend دارد. توسعه ی MVP برای مثال بر اساس SCRUM در Sprintهای هفتگی که خروجی قابل ارائه بدهند برنامه ریزی و انجام می شود و در پایان آن اسپرینت، آنچه ساخته شده به مشتری داده می شود تا تست کند و جهت بهتر شدند فیدبک بدهد.
۲. ظاهر MVP چندان مهم نیست
این یک جمله خطرناک است چرا که افراد را به سمت ساختن چیزی نازیبا هدایت می کند. واقعیت امر این است که اولین چیزی که مشتری احتمالی از محصول شما می بیند، ظاهر آن است و از آنجایی که ظاهر تاثیر روانی بسیار زیادی دارد، وقتی مشتری یک چیز زشت را ببیند، به صورت ناخوآگاه نسبت به آن جبهه می گیرد و حس خوبی پیدا نمی کند در نتیجه هر نظری هم که بدهد چندان مفید نخواهد بود.
۳. اولین MVP که ساخته شد بروید سراغ جذب سرمایه
ساختن MVP یک کار یکباره نیست. خیلی ها با درست کردن یک MVP مانند مشق شب، یا رفع بهانه های شتابدهنده ها یا سرمایه گذاران برخورد می کنند که هرچه سریعتر آن را از سر خود باز کنند و بروند سر اصل مطلب که جذب سرمایه باشد. که این اشتباه است. اولا MVP یک موجودیت در حال تکامل و تغییر مداوم است و با یکی دو نسخه تمام نمی شود و دوما اصل مطلب ساختن چیزی است که کشش بازار را اثبات کند که سرمایه گذار را توجیه کند.
۴. MVP نسخه کوچکتر محصول نهایی است
بعضی از برنامه نویسان در ساختن MVP فکر می کنند در مسابقات برنامه نویسی شرکت کرده اند و قرار است مهارت های شخصی آنان را در برنامه نویسی بسنجند. در نتیجه مدام به فکر بهینه کردن کدها و الگوریتم ها، و گشتن به دنبال بهترین زیرساخت ها یا چارچوب های نرم افزاری هستند. در حالیکه عقل حکم می کند تنها زمانی باید سراغ این تکنولوژی های برتر و فریمورک های پیشرفته تر و پرهزینه تر از لحاظ زمان و پول برویم که مطمئن باشیم تا حدودی که اصل داستان معتبر است و در مقیاس کوچک می توان کاری کرد.
۵. MVP یک نمونه محصول نصفه و نیمه است که با کمک مشتریان کامل می شود
وقتی به اطرافمان نگاه کنیم می بینیم که محصولات و خدمات متعددی فضای فکری مردم را در بر گرفته است و هر یک از این محصولات بر روی گرفتن سهم بیشتری از مشتری صدها تاکتیک و تکنیک ریز و درشت انجام می دهند. بنابراین، مشتریان احتمالی شما وقتی MVP شما را می بینند در زمینه فکری خود با صدها محصول کامل و زیبا و بی نقص موجود در بازار مقایسه می کنند در نتیجه به یک محصول نصفه و نیمه و پر از ایراد اهمیتی نمی دهند تا بخواهد آن را امتحان کند و به شما فیدبک بدهد. البته این جمله با تعاریف رایج در حوزه Lean تعارض دارد که دلیل این تعارض، انعکاس نادرست و ناقص نوشته ها و حرف های تئوری پردازان لین استارتاپ است. و باید دقت کنیم تنها زمانی مشتریان احتمالی ممکن است به یک MVP نصفه و نیمه و پر از ایراد عکس العمل نشان دهند و بخواهند آن را آزمایش کنند که نیازی که تشخیص داده شده است بسیار زیاد و گرفتاری مردم از نداشتن راه حل مناسب خیلی عمیق باشد. در این صورت، آن ها از امتحان کردن یک راه حل «واقعا نوآورانه» حتی اگر ایراداتی هم داشته باشد استقبال خواهند کرد.
۶. صفحه فرود، ویدیو یا پاورپوینت انواع MVP هستند
خیلی جاها و در خوشفکری هم مثالی از ویدیوی دراپ باکس و یا صفحه فرود سایت هایت های مشهور زده شده که قبل از اینکه محصولی ساخته بشه، در اختیار مردم قرار داده شده و مردم از آن استقبال کرده اند. این موارد MVP نیستند چرا که نمی توان آن را در اختیار مشتریان احتمالی قرار داد تا از آن استفاده کنند. این ها بیشتر، ابزارهایی برای جلب مشتریان و نظرسنجی محسوس یا غیرمحسوس برای بررسی اینکه آیا نیازی در بازار وجود دارد یا نه، می باشند. مثلا چند نفر دکمه خرید را کلیک کرده یا چندتا ایمیل جمع آوری شده یا مشتری ها از کدام صفحه به کدام بخش رفته اند. این موارد همانطور که در شماره ۵ گفته شد زمانی می توان MVP بحساب آورد که راه حل و یا ایده مانند دراپ باکس بسیار نوآورانه باشد وگرنه درباره کارهایی مانند فروشگاه اینترنتی یا اپ درخواست خودرو که مشتریان نمونه های خیلی خوب آن را در حال تجربه کردن هستند، نمی توانند نقش درستی در سنجش رفتار و عکس العمل مشتریان داشته باشند.
یک MVP درست، چگونه است؟
همانطور که اشاره شد، یک MVP قبل از هر چیزی به مشتریان احتمالی درستی نیاز دارد تا آن را امتحان کنند. این یعنی، هر کسی برای اینکه MVP شما را تست کند و نظر بدهد مناسب نیست. اقوام درجه یک و دوستان نزدیک را به کل فراموش کنید و دنبال مشتریانی بگردید که نیازی که شما دارید رفع می کنید را دارند و برای رفع آن دچار گرفتاری هستند. آن ها کسانی هستند که با روی باز و صادقانه به شما نظرات و احساس خود را از کار کردن با MVP می دهند چرا که امیدوارند بلکه محصول شما بتواند در آینده گرفتاریشان را حل کند یا نیازشان را رفع نماید.
با این رویکرد، اگر می خواهید بدانید که MVP برای یک خودروی برقی چیست و شامل چه چیزهایی می شود، باید به نیازی که پشت این محصول نهفته است دقت کنید. در واقع، نیاز اصلی: حمل و نقل راحت و کم هزینه بدون آلایندگی فسیلی است نه لزوما داشتن خودرو برقی. چرا که خودروهای بادی، خورشیدی و یا حتی دوچرخه هم می تواند این نیاز را رفع کند. بنابراین، اولین MVP شما، یک اتوموبیل بنزینی نیست که یک موتور برقی را روی آن نصب کرده باشید و یک چرخش پنچر باشد و شیشه هایش شکسته باشند. بلکه MVP اول شما می تواند یک دوچرخه باشد که در بهترین حالت یک موتور برقی روی آن نصب شده و گاهی می توان بجای پدال زدن، از موتور استفاده کرد.
نوبت شماست:
شما چه فکر می کنید؟ لطفا نظرتان را با من و خوانندگان خوشفکری در میان بگذارید.
به نظرم MVP محصولی است که با کمترین هزینه بتوان بیشترین بازخورد را از مشتریان گرفت. هدف یادگیری است که بتوانیم مسیر خود را تصحیح کنیم.
نکته مهم دیگر این است که بهترین جای کاربرد لین در جایی است که واقعا نوآوری اتفاق افتاده باشد (چه در محصول و چه در مشتریان) وگرنه که خوب وقتی مردم از دیجی کالا خرید می کنند پس فروشگاه جواب می دهد اما نه هر فروشگاهی و نه با هر شرایطی.
سلام
آیا mvp فقط برای استارتاپهای نرم افزاری لازم هست ؟
مثلا برای کسی که میخواد درحوزه تولید محصولات ارگانیک یا آموزش روشهای کشاورزی ارگانیک بخواد کارآفرینی کنه , mvp این کارآفرین چی میتونه باشه سپاس